وقتی که هم بودی هم نبودی......
جیگر طلای مامان,وقتی تو وجودم زندگی میکردی چه روزای قشنگی باهات داشتم مامانی قشنگم.با اینکه نمیدیدمت وحتی تا 4ماهگی حستم نمیکردم ولی انگار سالهاست میشونناسمت ودارم باهات زندگی میکنم.حس اینکه داشتم مامان میشدم و یه موجود زنده که از وجود خودم بود داشت تو وجودم رشد میکرد حس غریب و دوست داشتنی بود که تا به حال تجربش نکرده بودم عسلم... هر روز روزشماری میکردم تا روی ماهت ببینم.من و بابایی وقتی فهمیدیم خداجون توی خوشگل میخواد بهمون بده تصمیم گرفتیم خونمونو عوض کنیم چون خونمون طبقه چهارم بود واسانسور نداشت اخه مامانی اگه اون همه پله رو بالا پایین میکرد نفس توی قشنگم میگرفت اول خرداد که تو حدود 3 ماه بود که تو شکم مامانی جاخشک کرده بودی متا اسباب ک...
نویسنده :
مامان زهرا
23:02